تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به انتشارات تیماس می باشد.
طراحی و توسعه مسعود
100,000 تومان
برای حضور در کنفرانس علمی مهمی باید آماده میشدم. پارکی کوچک اما آرام و زیبایی نزدیک خانهٔ ما وجود داشت. به آنجا رفتم تا در آرامش آنجا، مطالب خود را مرور و منظم کنم. در پارک، دو پیرمرد مشغول مطالعهٔ روزنامه بودند و یک خانواده نیز برای صرف میانوعده حضور داشتند. من هم نیمکتی پیدا کردم و در آرامش سایهسار درختی مشغول فکر کردن شدم.
بعد از چند دقیقه، مردی با دو پسر توپبهدست وارد پارک شدند. این دو پسر چنان سروصدایی برپا کردند که آرامش پارک به کلی از بین رفت. یکبار توپشان به روزنامهٔ یکی از پیرمردها برخورد کرد، روزنامه پاره شد و پیرمرد با عصبانیت آن دو پسر را دعوا کرد. بار دیگر، توپ وارد سفرهٔ آن خانواده شد و تمام سفره را بههم ریخت.
پدر این دو پسر نیز آمد و روی نیمکت کنار من نشست. خیلی عصبانی بودم. تمام رشتهٔ افکارم بههم ریخته بود. نگاهی به پدر میکردم و نگاهی به آن دو پسر. هیچ عکسالعملی انجام نمیداد. بعد از مدتی، رو به آن مرد کردم و گفتم: «ببخشید، بهنظر شما رفتار بچههای شما غیرطبیعی نیست؟»
مرد پاسخ داد: «بله، غیرطبیعی است.»
گفتم: «کاری یا اقدامی لازم نیست انجام شود؟»
گفت: «بله، حتماً باید کاری انجام داد.»
میپذیرفت، ولی هیچ کاری نمیکرد و در افکار خودش غرق میشد. برای بار سوم، محکمتر و با جدیت بیشتری گفتم: «ببخشید آقا، مشکلی دارید؟» با نگاهی که نگرانی در آن موج میزد، به من نگاه کرد و گفت:
«بله، مشکلی دارم. همسر من دیشب حالش بد شد. او را به بیمارستان نزدیک این پارک منتقل کردند. پزشکان بعد از معاینه و چندین آزمایش گفتند لازم است همسر شما امشب در بیمارستان بستری شود. گفتم فرزندانم در خانه تنها هستند. گفتند نیازی به حضور شما نیست؛ هر وقت لازم شد با شما تماس میگیریم.»
از همسرم خداحافظی کردم و به خانه رفتم. وارد خانه که شدم، بچهها سراغ مادرشان را میگرفتند. به آنها قول دادم اگر بچههای خوبی باشند و اتاقشان را مرتب کنند و صبح بهموقع از خواب بیدار شوند، قبل از مدرسه بیاییم بیمارستان تا آنها مادرشان را ملاقات کنند.
به عشق دیدار مادر، همهٔ خانه را مرتب کردند، بهموقع از خواب بیدار شدند و صبحانه آماده کردند. من هم قول داده بودم. با هم آمدیم بیمارستان. وارد بیمارستان که شدیم، پرستار من را خواست. وارد اتاق پرستار شدم. پرستار گفت: «متأسفانه همسر شما نیم ساعت پیش از دنیا رفتند.»
این خبر چنان شوکآور بود که ندانستم چه کنم. فقط به ذهنم رسید توپی برای بچهها بخرم و بیاییم در این پارک تا بتوانم بر خود مسلط شوم و آرامآرام به آنها بگویم که چه شده است.
وقتی ماجرا را فهمیدم، بهشدت متأثر شدم و از آن مرد عذرخواهی کردم. بعد از آن، دیگر سروصدای بچهها در پارک برایم آزاردهنده نبود. شرایط و وضعیت پارک تغییر نکرد، اما رفتار و قضاوت من نسبت به آن شرایط تغییر کرده بود. نگرش من تغییر کرد و زمینهٔ تغییر رفتار را در من فراهم کرد.
وزن | 78 گرم |
---|---|
ابعاد | 21 × 14 سانتیمتر |
انتشارات تیماس با هدف ارائه کتابهای باکیفیت و به روز، از جمله آثار علمی، فرهنگی، آموزشی و ادبی، فعالیت خود را آغاز کرده است. ما به دنبال ارائه محتوای ارزشمند و دسترسی آسان به کتابها برای مخاطبان خود هستیم. فروشگاه آنلاین ما با ارائه کتابهای متنوع و تخفیفهای ویژه، خریدی راحت و سریع را برای شما فراهم میآورد. تیم پشتیبانی ما نیز همیشه آماده است تا به سوالات و نیازهای شما پاسخ دهد و تجربه خریدی بینظیر را برای شما به ارمغان آورد.
پشتیبانی و فروش:
025-32923863
025-32923864
025-32923813
025-32923822
پشتیبانی فروش داخلی 306
پشتیبانی سایت داخلی 500
ساعت پاسخگویی:
شنبه تا چهارشنبه ۷:۳۰ تا ۱۴:۵۰ – پنجشنبه ۷:۳۰ تا ۱۴
آدرس:
قم، خیابان شهید صدوقی (زنبیل آباد)، خیابان شهید اسماعیل شهبازی، پلاک ۹۳
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به انتشارات تیماس می باشد.
طراحی و توسعه مسعود
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.